عليرضا محمدي عليرضا محمدي ، تا این لحظه: 17 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

علیرضا عشق زندگیم

تولد سه سالگی علیرضای مامان و بابا

پسرم سومین سال شکوفا شدنت مبارک   پسر گلم سومین سال تولدت و تو خونه مامانی گرفتیم چون مهمون زیاد داشتیم تو خونه خودمون هم جا نمی شد تقریبا از فامیل و دوست ٤٥ نفری رو دعوت کرده بودیم از دوستهای تو هم مهیار و نگین و هلنا و آنیسا و رضاپسرخاله اومده بودند کیکت هم از تشریفات سفارش داده بودیم البته این بار به سلیقه وانتخاب خودت بود که بن تن بود آخه همون طوری که سال قبل گفتم ٢ سال اول و مامانو بابا انتخاب کرد بقیه سالها رو به انتخاب خودت میشه که انشااله واسه جشن تولد صد سالگیت کیک انتخاب کنی و همیشه سالم و باعزت عمر کنی       اين هم عكس عصرونه هاييه كه واسه مهمونهاي...
21 آذر 1388

علیرضام تو شهر بازی و؟؟؟

شهر بازي باغلارباغي هي سوار اسبها ميشد البته منم چون كنارش ميتونستم واستم و مواظبش باشم ترجيح ميدادم همين اسب وسوار بشه كه خطرش كمتره پسره عسلم كلي خوشحال بودي و ميخنديدي ما هم شاد بوديم چون پسرم شادي ميكرد ماشااله   ...
15 شهريور 1388

رقص عليرضا جون در تور كشتي پل بغاز

 تو مسافرت استانبول جالبتر از همه تور كشتي تنگه بسفر بود كه بهمراه موسيقي ايراني و پذيرائي بود واقعا جاتون خالي عليرضا هم چه ميرقصيد حسابي از خودش مايه گذاشت كل آدم هاي كشتي حواسشون به عليرضا و اداهاش بود هيچ اون كلمه اش يادم نميره وقتي ازش فيلم ميگرفتم گفت " شيمين به من ميندازي " با اون صداي نازش ...
5 مرداد 1388

عید نوروز سال 88

پسر نازم عید نوروزت مبارک تحویل سال ساعت ١٥و ١٣ دقیقه و ٢٩ ثانیه   پسر شیرین تر از جونم عید امسال روز اول و تبریز بودیم با هم عید دیدنی و بازدید خونه حاجی بابا و عموکریم و... رفتیم و روز دوم به همراه باباجون و مامانی و فاطی رفتیم شمال رشت و انزلی این هم یکی از عکسهای خوشگلت  از اون مسافرت عید به شمال اين عكست و تو پارك آستارا گرفتيم از آستارا برات يه توپ گرفتيم براي ناهار هم از اونجا ماهي گرفته بوديم اومديم براي ناهار تو پارك ماهي ها رو كباب كنيم كه تو فقط توپ بازي كردي ماهي هم كه دوست نداشتي به زور كمي خوردي برگشتني هم توپت يادت رفت موند تو پارك ... آخي فداي گل پسرم بشم   &n...
5 فروردين 1388

اولین عکس در آتلیه ( یکسالگی)

مامي خواستيم عكس عليرضاجون تو زمان تولد يكسالگيش تو آتليه بگيريم  در آذر 86 يه روز كه من به عروسي دعوت بودم  عليرضا و باباش اومدن و من از آتليه برداشتن و با هم رفتيم عكاسي خورشيد اونجا هم سه نفري عكس انداختيم هم چند تا عكس علي خوشگلم و عكاس انداخت و اين هم يكي از اون عكس هاي خوشگله ماشااله ...
20 آذر 1387

تولد دو سالگي عليرضاي مامان و بابا

  پسرم سپري نمودن دومين سال زندگيت و روز معني بخشيدن به زندگي مامان و بابا مبارك باد       پسرم براي تولد دو سالگيت يه كيك لوكوموتيو را در قنادي تك درخت بهمراه بابا سفارش داديم با اجازت كيك تولد يك سالگيت و دو سالگيت و به سليقه مامان و بابا انتخاب كرديم و لي انشا اله از سالهاي بعد كه خودت بزرگتر شدي خودت انتخاب ميكني و تولدت براي بعد از ظهر چند نفر از دوستهاو فاميل و دعوت كرديم براي شام هم خانوادگي از خانواده باب و مامان دور هم بوديم   ...
18 آذر 1387

تولد يكسالگي عليرضاي مامان و بابا

چه شیرینه لحظات یادآوری به دنیا اومدن غنچه ی زندگیمون  تولدت مبارک عليرضا جونم تولد يكسالگي ات مبارك سال قبل در همين روز به دنيا اومدي و همه ما رو كلي شاد كردي به خصوص بابا و مامانت و كه از خوشحالي تو پوست خودمون نمي گنجيديم "به جمعمون رونق دادي ممنونيم ازت"     ...
18 آذر 1387